سرخط خبرها

مروری بر چند کتاب که با محوریت سوگ نوشته شده است | ورای فقدان

  • کد خبر: ۱۷۵۳۲۲
  • ۳۱ تير ۱۴۰۲ - ۱۳:۴۰
مروری بر چند کتاب که با محوریت سوگ نوشته شده است | ورای فقدان
نویسندگان زیادی در دنیا هستند که سوگ خود را به ادبیات پیوند زده اند و روایت‌های خود را از دست وپنجه نرم کردن با فقدان‌ها به اثر ادبی تبدیل کرده اند.

مریم محبی | شهرآرانیوز؛ آیا تجربه‌های مشترک لزوما به درک و دریافت‌های مشترک می‌انجامد؟ یا روبه رو شدن با اتفاقی، چون مرگ یکی از نزدیکان و دوره‌های زمانی کوتاه و بلند سوگواری، برای همه افراد با یک شکل و شمایل خودش را نشان می‌دهد؟ و در ادامه، آیا باید عرض تسلیت‌ها و «درکت می‌کنم»‌ها و «غم نبینی»‌ها را، واقعا از سر هم ذات پنداری تلقی کرد؟

آن که تسلیت می‌گوید واقعا وضعیت فرد سوگوار را متوجه می‌شود؟ می‌داند او دارد چه مصیبتی را از سر می‌گذراند؟ این کلمه‌هایی که رد و بدل می‌شود واقعا چه نقشی ایفا می‌کند؟ در بخشی از کتاب «لنگرگاهی در شن روان» که از زبان چند فرد سوگوار روایت می‌شود می‌خوانیم: «سوگ معلم سنگدلی است. به تو می‌فهماند تسلیت‌ها چه پوچ اند و سوگ چقدر به زبان مربوط است، به ناتوانی زبان، به پرپر زدن برای کلمه ها.» و «واژه ها... آیا واژه‌هایی وجود دارند که تسلابخش باشند؟ مطمئن نیستم.»

کلماتی که شاید در آن اتمسفر منطبق با عرف روز‌های آغاز عزاداری، از زبان تماشاگران خیلی آرامش بخش نباشد، اما برعکس وقتی از ذهن و زبان فرد سوگوار بیرون می‌آید که چه‌ها بر او گذشته، عمق دارد و درد و زور. نویسندگان زیادی در دنیا هستند که سوگ خود را به ادبیات پیوند زده اند و روایت‌های خود را از دست وپنجه نرم کردن با فقدان‌ها به اثر ادبی تبدیل کرده اند؛ و چه مأمنی بهتر از ادبیات و کلمه‌ها برای دردی که از دل یک سوگ برآمده، سوگی که از دل یک فقدان بیرون کشیده شده و فقدانی که به آنی خود را مهیب‌تر و ملموس‌تر از هر حضوری به رخ می‌کشد و البته چیزی جز نشخوار اندوه نثار آدم نمی‌کند. کتاب‌هایی که در ادامه معرفی می‌شوند چند نمونه از همین آثار ادبی است که سوگ و مواجهه و مقابله با آن، خط اصلی آن را تشکیل می‌دهد.

لنگرگاهی در شن روان | روایت‌هایی از روبه رو شدن با عزا

چاپ اول کتاب «لنگرگاهی در شن روان؛ شش مواجهه با سوگ و مرگ» درست در روز‌هایی منتشر شد که کرونا حسابی جولان می‌داد و قرنطینه و لزوم حفظ فاصله فیزیکی، فرصت یک سوگواری جمعی و از ته دل را از ما گرفت؛ فرصت وداعی بایسته و گریستن در آغوش یکدیگر تا ما تنهاتر از همیشه با سوگ هایمان روبه رو شویم. اتفاقی که خودش دستمایه یکی از جستار‌های موجود در این مجموعه است.

این کتاب حاوی شش روایت به قلم نویسندگان مختلف (چیماماندا انگزی آدیچی، جویس کرول اوتس، الکساندر همن و...) از روبه رو شدن با سوگ است و در قالب‌های متعددی، چون جستار و نامه نگاری و خاطره پردازی. از تجربه سوگواری کردن در دوران همه گیری یک بیماری که خود تجربه عزاداری جمعی را تحت تأثیر قرار داد تا نامه‌هایی که برای عرض تسلیت به دوستان و نزدیکان داغ دیده نوشته شده است.

«لنگرگاهی در شن روان» را نشر اطراف با گردآوری و ترجمه الهام شوشتری زاده منتشر کرده است. در آغازین صفحات این کتاب می‌خوانیم: «سوگ جشن بزرگداشت عشق بود. آن‌هایی که می‌توانستند سوگ واقعی را حس کنند خوش اقبال بودند که کسی را دوست داشته اند.»

کتاب مادرم | تغزلی برای مادر

آلبر کوئن، نویسنده اهل سوئیس در سال ۱۹۴۳ مادرش را از دست داد و در سال ۱۹۵۴ «کتاب مادرم» را در سوگ او منتشر کرد. کوئن در این کتاب از احوالاتی نوشته است که بعد از مرگ مادرش تجربه کرده و او را واداشته تا سال‌ها بعد از این اتفاق، آن‌ها را به روی کاغذ بیاورد. او با حسرتی ژرف، انگار که در حال کندن هرچه بیشتر و بیشتر چاله خاطرات خود است، چنگ زده روی داروندار گذشته اش که همراهی با مادر ساده لوح، اما عمیقا مهربانش برای او ساخته. او ما را با خود به اعماق چاله واگویه هایش می‌برد و تک تک لحظه‌ها و خاطرات و اتفاقاتی را که با مادرش از سر گذرانده، حالا در نهایت اندوه و صداقت می‌سراند روی کاغذ و مقابل چشم ما.

اندوهی که قلب یک آدم را می‌فشارد و او را در رنج بی پایان و سترگی که تحمل می‌کند، همراهی می‌کند: «روزی که تو مردی فرزندت هم مرد. مرگ تو ناگهان مرا از سالخوردگی به پیری کشانده. کنار تو نیازی به بزرگ شدن نداشتم. آنچه بعد از تو انتظارم را می‌کشد هیچ نیست جز اینکه همواره وانمود کنم برای خودم کسی شده ام. آدمی جدی در ادای وظایف خویش.» با این یادآوری همیشگی که: «تمام شد. دیگر مامانی در کار نیست، تا ابد. هر دو تنهاییم، تو در گورت و من در اتاقم، من کمی مرده میان زندگان و تو کمی زنده میان مردگان.» «کتاب مادرم» را نشر ماهی با ترجمه محمدمهدی شجاعی به چاپ رسانده است.

خاطرات سوگواری | در سوگ یک رابطه عاشقانه

رولان بارت فردای روز مرگ مادرش، یعنی ۲۵ اکتبر ۱۹۷۷ نوشتن خاطرات سوگواری اش را آغاز کرد. البته نه با هدف نگارش و چاپ آن‌ها در قالب یک کتاب. یادداشت‌هایی که شاید ابتدا از سر استیصال بود یا راه چاره‌ای برای روبه روشدن با یکی از عمیق‌ترین درد‌های زندگی اش و کمک برای کنار آمدن با آن. یادداشت‌هایی که اتفاقا در نسخه کتاب شده اش با نام «خاطرات سوگواری» می‌گوید نمی‌توانسته و دوست نداشته درباره شان با کسی صحبت کند از ترس اینکه مبادا این احوال را دستمایه تولید ادبیات سازد؛ اما در دو جمله بعد، خودش اذعان می‌کند که درواقع، ادبیات ریشه در همین حقایق دارد.

در جایی دیگر نیز می‌نویسد از نوشتن این یادداشت‌ها دچار حس ابتذال می‌شود، اما در برابر این ابتذال به خودش اعتماد می‌کند. مادر رولان در بیست ودوسالگی او را به دنیا می‌آورد و یک سال بعد، بیوه جنگ می‌شود و ازآن پس رولان با مادرش یک خانواده دو نفره دارد. مادری که از دست دادنش باعث می‌شود تا او با تمام وجودش یک سوگواری عمیق را تجربه کند.

سوگواری و سوگی که البته به قول خودش متعلق به یک سازوکار معمول زندگی نیست. او می‌گوید سوگواری ام، سوگواری برای یک رابطه عاشقانه است، نه سوگواری متعلق به سازوکار معمول زندگی: «با کلماتی (کلمات عاشقانه) که به ذهن می‌آیند به این سوگ می‌نشینم.» رنجی که فقدان مادر به رولان تحمیل می‌کند البته چنان سنگین است که در جایی دیگر می‌نویسد: «نگویید سوگواری. این عبارت بسیار روانکاوانه است. سوگوار نیستم. رنج می‌کشم.»

و شاید رنجی به مثابه یک بیماری: «بخشی از من به نوعی شب زنده داری نومیدانه ادامه می‌دهد؛ و هم زمان بخشی دیگر در تقلا است تا ناچیزترین امورم را به شیوه‌ای نظم بخشد. این را به مثابه یک بیماری تجربه می‌کنم.» رولان بارت بخش دوم کتاب «اتاق روشن» ش را نیز با محوریت عکسی از کودکی مادرش نوشته است که آن را پس از مرگ مادرش پیدا کرده. «خاطرات سوگواری» را نشر حرفه هنرمند با ترجمه محمدحسین واقف منتشر کرده است.

سوگ | یک نگاه فلسفی به مرگ

روایت‌های شخصی، حالا مدتی است که جای پای خود را در ادبیات محکم کرده است و نوشتن از تجربه‌ای مثل مرگ یا سوگ یکی از انتخاب‌هایی است که بسیاری از نویسندگان حرفه‌ای و مبتدی به سراغ آن رفته اند. اما در این میان، جایگاه یک نگاه فلسفی به این مقوله کجاست؟

مایکل چلبی، نویسنده کتاب «سوگ» که درواقع درآمدی فسلفی به این موضوع است، در صفحات آغازین کتابش از این می‌نویسد که سوگ در تاریخ فلسفه نقش کوچکی ایفا کرده و مطالعه مبسوط سوگ صرفا به تعدادی اندک از فلاسفه محدود می‌شود. او یک علت این امر را بی علاقگی فیلسوفان به این داستان می‌داند، چون از منظر فلسفی موضوع چندان جالبی به نظر نمی‌رسد. اما برعکس خودش اذعان می‌کند هم به این موضوع علاقه‌مند است و هم از طریق همین کتاب قصد دارد بگوید مفهوم سوگ از جنبه فلسفی به شدت جذاب است و درخور توجه.  

چلبی بسیاری از ایده‌ها و مباحثی را که در این کتاب ارائه می‌دهد، با توجه به بازخوردی بیان کرده که در سخنرانی‌های عمومی و همایش‌ها دریافت کرده است. هفت فصلی که در این کتاب با آن روبه رو هستیم به ترتیب از این قرار است: «کسانی که برایشان سوگواری می‌کنیم»، «هنگام سوگواری باید توقع چه چیزی را داشته باشیم؟»، «وقتی می‌فهمیم که سوگواریم»، «بهره بردن از دردی که می‌کشیم»، «عقل در گیرودار سوگواری»، «وظیفه ما برای سوگواری»، «دیوانگی و دارو». کتاب «سوگ» با ترجمه نصرا... مرادیانی به وسیله نشر بیدگل روانه بازار کتاب شده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
نظرسنجی
شما به کدام نامزد انتخابات ریاست جمهوری رای می دهید؟
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->